• 1400/05/14 - 14:37
  • تعداد بازدید خبر : 46
  • زمان مطالعه: 7 دقیقه

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع)

هر جا دلی شکست به این جا بیاورید/ اینجا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است... میلاد امام هشتم ، بر تمام شیعان جهان مبا رک باد.

هر جا دلی شکست به این جا بیاورید
اینجا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع)


معجزات  امام رضا علیه السلام:


برای آن که قلبت بیشتر به معرفت و محبت مولای مهربانت نورانی شود، معجزاتی از آن امام را می‏آوریم. این معجزات از منابع قدیم و موثق آورده شده است. سه حکایت اول را از کتاب شریف عیون أخبار الرضا علیه‏السلام آورده ایم که حدود هزار و صد سال قبل توسط عالم بزرگوار، شیخ صدوق تالیف شده است. کرامت آخر را نیز محدث بزرگوار مرحوم میرزا حسین نوری نقل کرده است.


1. معجزه اول: احمد بن زیاد همدانی رضی الله عنه چنین می‏گوید:


من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در عالم رؤیا دیدم که به نباج (قریه‏ای در راه بصره به حجاز) آمده و در مسجدی که حاجیان در هر سال منزل می‏کنند فرود آمد. به حضورش شرفیاب شده، سلام کردم و در مقابل آن حضرت ایستادم. نزد او طبقی بافته از برگ خرمای مدینه دیدم که میان آن تمر صیحانی (نوعی از خرما) بود. حضرت دست برد و مشتی از خرما را به من داد. آن را شمردم، هجده دانه بود، و از خواب بیدار شدم و خوابم را چنین تعبیر کردم که برابر هر دانه خرمایی که گرفته ام، یک سال عمر خواهم کرد. بیست روز پس از این ماجرا، در مزرعه مشغول کار بودم و کشاورزان زمین را آماده می‏کردند که ناگاه کسی آمد و خبر آورد که حضرت علی بن موسی علیه‏السلام از مدینه آمده و در مسجد مزبور نزول اجلال فرموده است. دیدم امام رضا علیه‏السلام در همان جایی  که رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم، همانند جدش نشسته بود، و زیر پایش تخته حصیری است مانند همان حصیری که زیر پای رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده بودم. در مقابلش نیز طبقی از برگ بافته شده از خرما و در آن، همان تمر صیحانی بود. پیش رفته، سلام کردم. حضرت جواب سلام مرا داد و فرمود: «پیش آی». جلو رفتم. یک مشت از آن خرما به من داد. آن را شمردم همان عددی بود که جدش رسول خدا صلی الله علیه و اله به من داده بود. عرض کردم: «یابن رسول الله! بیشتر مرحمت فرمایید». فرمود: «اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله بیش از این به تو داده بود، ما هم بیش از این، سهم تو را می‏دادیم».


2. معجزه‏ی دوم: ابوعلی معاذی، از ابوالحسن هروی روایت می‏کند که گفت:


«مردی از اهالی بلخ با غلامش به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه‏السلام آمدند، و هر دو مشغول زیارت شدند؛ سپس، مرد به بالای سر حضرت و غلام به سمت پایین پا رفته، مشغول نماز شدند. چون نماز تمام شد، به سجده رفتند و سجده‏شان بسیار طولانی شد. مرد از سجده سر برداشته، غلام خود را در حال سجده دید. او را صدا زد. غلام از سجده سر برداشت و گفت: «لبیک آقای من چه می‏فرمایی؟» گفت: «می‏خواهی تو را آزاد کنم؟ آیا در سجده ات (همین را) از خدا خواستی؟» غلام گفت: «بلی». مرد گفت: «تو را در راه خدا آزاد کردم، و آن کنیزی که در بلخ دارم را نیز آزاد، و برای خشنودی خدا، به ازدواج تو در آوردم و مهریه‏اش را فلان مبلغ از جانب تو بر ذمه گرفتم، و فلان ملک را که در فلان محل دارم برای شما دو تن و فرزندانتان نسل اندر نسل وقف کردم، و این امام را شاهد می‏گیرم». غلام شروع به گریستن کرد و سوگند خورد و گفت: «به خداوند بزرگ و این امام بزرگوار سوگند که من در سجده‏ام چیزی جز این‏ها، از خدا نخواسته بودم، و اکنون سرعت اجابت دعا را دریافتم»  .


3. معجزه‏ی سوم: محمد بن احمد ابوالفضل نیشابوری رضی الله عنه می‏گوید: «از حاکم رازی،دوست ابوجعفر عتبی شنیدم که گفت:


«ابوجعفر عتبی مرا نزد ابومنصور بن عبدالرزاق فرستاد، و چون روز پنجشنبه بود، از او اجازه خواستم به زیارت حضرت رضا علیه‏السلام بروم. گفت: «بشنو تا برایت درباره‏ی این زیارتگاه مقدس چیزی بگویم»؛ آن گاه گفت: «من در روزگار جوانی نادان بودم و بر زائران و اهل این زیارتگاه آزار می‏رساندم. راه را بر زائران می‏بستم و معترض آنان می‏شدم و آنان را برهنه می‏کردم و اموالشان را می‏ربودم. روزی به شکار رفته بودم که آهویی دیدم. تازی (سگ شکاری) خود را در پی آن فرستادم. آن تازی پیوسته او را تعقیب می کرد تا این که آهو به داخل محوطه آن زیارتگاه پناه برد و ایستاد. تازی در مقابلش ایستاد و نزدیک آن نمی‏رفت. من آنچه می‏کردم که سگ به آن نزدیک شود، نمی‏شد؛ ولی چون آهو از جای خود حرکت می‏کرد، تازی آن را دنبال می‏کرد تا آن که آهو داخل صحن شد و تازی همان جا ایستاد و داخل نشد. آهو داخل یکی از حجره‏های صحن مقدس شد. وارد صحن شدم ولی آهو را ندیدم. از ابونصر قاری پرسیدم: «آهویی که اکنون داخل صحن شد، کجا رفت؟» گفت: «آن را ندیدم». به جایی که آهو داخل آن شده بود رفتم. فضولات و اثر آمدن آهو را دیدم؛ اما خود آن را ندیدم. با خدا عهد کردم که از آن پس زوار را اذیت نکنم و متعرض آنان نشوم، مگر برای کار خیر و برآوردن حاجتشان. پس از آن، هرگاه برای من مشکلی روی می‏داد، به زیارت حضرت می‏رفتم و دعا و ناله و زاری می‏کردم و حاجت خود را می‏خواستم. از خداوند خواستم که به من پسری ارزانی کند، دعایم مستجاب شد و دارای پسری شدم. چون به حد رشد و بلوغ رسید، او را کشتند. دوباره به مشهد رفته، از خدا خواستم پسری روزی‏ام کند. خداوند برای بار دوم پسری به من عطا کرد. تاکنون نیز آن جا حاجتی از خدا نخواسته‏ام. جز این که به من عطا فرموده است. این چیزی است که از برکت این مرقد مطهر که خدا بر ساکنانش درود فرستد، برای من آشکار شده است»  .


4. معجزه‏ی چهارم: از کتاب حبل المتین نقل است که میر معین الدین اشرف که یکی از خادمان صالح روضه رضویه (علی ساکنها آلاف السلام و التحیة) بود، نقل کرده که در خواب دیدم در دار الحفاظ یا کشیکخانه مبارکه هستم. برای تجدید وضو از روضه متبرکه بیرون آمدم. چون به صفه‏ی میر علی شیر رسیدم، جماعت بسیاری را دیدم که وارد صحن شدند و پیشاپیش آنان شخص نورانی خوش صورت و عظیم الشأنی بود. عده‏ای از اشخاص پشت سر او، کلنگ در دست داشتند. همین که به وسط صحن مقدس رسیدند، آن شخص بزرگوار، فرمود: «بشکافید این قبر را، و بیرون بیاورید این خبیث را» و به قبری اشاره کرد. چون شروع کردند، از شخصی پرسیدم: «این شخص بزرگوار که امر می‏کند، کیست؟» گفت: «امیرالمؤمنین علیه‏السلام است». در این حال دیدم که امام ثامن ضامن، حضرت امام رضا علیه‏السلام از روضه مبارکه بیرون آمد. خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسید و سلام کرد و آن حضرت جواب داد. امام رضا علیه‏السلام عرض کرد: «ای جداه! از شما مسئلت و خواهش می‏کنم که این شخص را که در این جا مدفون است، عفو کنید و تقصیر او را به من ببخشید». فرمود: «می‏دانی این فاسق فاجر شرب خمر می‏کرد؟» عرض کرد: «بلی، اما هنگام مرگش وصیت کرد که او را در جوار من دفن کنند؛ پس ما از شما امید عفو او را داریم» فرمود: «تقصیرهای او را به تو بخشیدم». سپس تشریف برد. من از وحشت بیدار شدم. برخی از خدام را بیدار کردم و به همان جا که در خواب دیدم، آمدیم. دیدیم قبر تازه‏ای هست که قدری از خاکش بیرون ریخته شده. پرسیدم: «صاحب این قبر کیست؟» گفتند: «مردی از فلان قوم است که دیروز این جا دفن شده»  .


 منبع : کتاب انیس النفوس

  • گروه خبری : اخبار بیمارستان پورسینا
  • کد خبر : 3507
کلمات کلیدی
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

تعداد نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

آخرین بروز رسانی : 1392/06/25 14:37